نوشتههای پدران بنیانگذار اتحادیهی آمریکا حاکی از آن است که رویکرد این معماران سیاسی به دموکراسی، با روحیهای محتاطانه همراه بود. بدین ترتیب هرچند آنان بنا به اقتضای تاریخ، انقلابی بودند، ولی ظرفیت فلسفی لازم را داشتند تا این معضلات را در نظر آورند.
این پایهگذاران فدرالیسم، خاصه آگاه بودند که صرف حاکمیت اکثریت کفایت نمیکند، زیرا کار اکثریت همواره بدون پایه و مایه است؛ کنشهای اکثریت جلوهی احساس آنی آنان دربارهی همان لحظهاند، و در قید هیچ ایدهی انتزاعی و هیچ سنتی نیستند. بنابراین آنها با زیرکی قابلملاحظهای سالها تلاش کردند تا کارافزاری را به کمال برسانند که حتی نهادهای قانونگذاری را نیز تعالی میبخشد. این کارافزار، قانون اساسی است که در نظام آمریکا نمود حقیقت سیاسی است.
بنیانگذاران آمریکا
قانون اساسی حقیقتی غیر قابل تغییر نیست، اما تدوینگران آن موانع ویژهای را در مسیر تغییر دادن آن جانمایی کردهاند. آنان امیدوار بودند که فائق آمدن بر این موانع به قدری پرزحمت و کند باشد که خطاها را آشکار سازد و بنابراین حقیقت، پیوسته ادراک شود. آنان در این مسیر تلاش کردند تا جمهوریت جمهوری را از خودش در امان نگاه دارند.
اقدام آنها طعنهای بود به نظریهی رمانتیک طبیعت انسان، و همین امر توضیح میدهد که چرا قانون اساسی آمریکا برای ژاکوبینها بسی آزاردهنده بود. ژاکوبینها به قانون اساسی آمریکا به مثابهی چیزی غیر قابل انتقال به آیندگان نگاه میکردند، و از دیگر سو در دورهی ریاست جمهوری فرانکلین روزولت از حافظان قانون اساسی، با تمسخر، و با اصطلاحی حاکی از خشم مدرن، به عنوان “نٌه پیرمرد” یاد میشد.
در این زمینه: جهان علم و عقلانیت
برگرفته از کتاب ایده ها پیامد دارند