استبداد و مدرنیته
چه چیزی توتالیتاریسم را از منظر آرنت به پدیدهای اساساً مدرن تبدیل کرد؟
اول و مهمتر از همه، نمیتوان در قوت عقیدۀ او مبالغه کرد که توتالیتاریسم چیزی کاملاً بدیع است، شکل جدیدی از رژیم سیاسی که مقولههای سنتی جباریت، دیکتاتوری یا اقتدارگرایی از درک آن عاجز هستند.
از این رو آرنت به جای اینکه توتالیتاریسم را نسخۀ به روز شدۀ (مخصوصاً آلمانی یا روسی) استبداد بداند، در پی فهم «ماهیت» یا سرشت آن بهمثابه شکلی از حکومت است.
همانطور که در خاستگاهای توتالیتاریسم و جستارهای «در باب ماهیت توتالیتاریسم» و «ایدئولوژی و ارعاب» تأکید میکند، استیلای تام از نظر کیفی با استیلای حکومت جبار متفاوت است؛ حکومت بر مبنای ارعاب سرشتی متمایز از حکومت مبتنی بر ترس دارد.
ترس با منزوی کردن بنیادی اتباع خود و قرار دادن آنها در معرض اضطراب شدید ناشی از تنهایی، به نفع حاکم جبار عمل میکند. حکومت بر مبنای ترس، قلمرو عمومی را «برهوت» میسازد، برهوتی که در آن افراد منزوی از عمل و مقاومت هماهنگ ناامید شده و هر روزه ناتوانی و درماندگی خود را تجربه میکنند.
با این حال، هنوز در اینجا عمل بهمثابه واکنش راهبردی امکانپذیر است: فرمانبرداری کامل و دوری گزیدن از تمامی فعالیتهای «مشکوک» اصل بقا را در دسترس قرار میدهد.
بنابراین، در حکومتهای جبار، ترس یک «اصل عمل» به معنای مونتسکیویی آن است، همانطور که فضیلت، اصل محرک جمهوریها و افتخار و نیکنامی اصل محرک پادشاهیهاست.
هرچند، حکومت مبتنی بر ارعاب بسیار فراتر میرود و به بهرهگیری از تجربۀ انسانی تنهایی بنیادی و ناتوانی ناشی از آن رضایت نمیدهد. همچنین به طرد افراد متکثر از سپهر عمومی راضی نیست. در عوض، حکومت مبتنی بر ارعاب هدفش حذف امر محاسبهناپذیر از زندگی انسان است: نهتنها آزادی عمومی، بلکه آزادی را به معنای واقعی کلمه از بین میبرد.
این کار را با نابود کردن نظاممند مرزهای قانونی که عمومی را از خصوصی جدا میکند به انجام میرساند و در نتیجه فضای مورد نیاز برای فردیت و نیز برای عمل را نابود میسازد. حکومت مبتنی بر ارعاب نهتنها عجز و ناتوانی انسانها، بلکه زائدبودن محض آنها را عیان میکند.
آرنت معتقد بود که در توتالیتاریسم رژیمی را کشف کرده است که ارعاب اصل آن (به معنای منتسکیویی) بود. او انکار نکرد که سایر رژیمها در گذشته از ارعاب استفاده کردهاند؛ با این حال، هیچ یک آن را به اصل سازمان دهنده و علت وجودی تبدیل نکرده بودند.
توتالیتاریسم اساساً بدیع است زیرا ارعاب «دقیقاً ماهیت چنین حکومتی است». توتالیتاریسم شکلی از رژیم است که حذف امر محاسبهناپذیر به وسیلۀ بازسازی واقعیت مطابق با منطق ایدئولوژی حاکم را هدف خود قرار میدهد.
رژیمهای توتالیتر از ارعاب استفاده میکنند تا آنچه که ایدئولوژیهایشان میپندارند داوریهای طبیعت یا تاریخ هستند را اجرا کنند. با این همه، آنها این کار را تنها پس از حذف تمامی مخالفان سیاسی واقعی یا بالقوه انجام میدهند.
ارعاب به عنوان ابزاری بیمانند برای تسریع»، به عنوان راهی برای سرعت بخشیدن به «قوانین حرکتِ» بنا به ادعا بیچون و چرای طبیعت یا تاریخ به کار گرفته میشود. «طبقات منحط و در حال احتضار»، «نژادهای پست»، افرادی که «شایستۀ زندگی نیستند» از دیدگاه [رژیمهای] توتالیتر، همگی تقدیرشان بر این است که روانۀ زبالهدان تاریخ شوند.
هدف از ارعاب اجرای حکم اعدام طبیعت یا تاریخ با شتاب بیشتر، تسهیل رفع موانع بر سر راه این سرنوشت و در نتیجه تبدیل بشر به «تجسم متحرک» قوانین حرکت طبیعت یا تاریخ است.
برگرفته از کتاب سیاست فلسفه و ارعاب
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم