فرهنگِ دستِ مسلح، آهنگ شتابی چنان پُرتوان داشته که تمام جنس بشر را تحت کنترل خویش درآورده است.
فرهنگ ماشینی
فرهنگهای گُفتار و اقدام – که بنا بر آنها، زمانی که در جمع هستیم، تعدادی از آنها قابل تشخیص هستند – که بنا بَر آنها، شخصیت و توده، داشتن تضاد معنوی را آغاز میکنند؛ که بنا بر آنها، روح تشنهی قدرت میشود، و با خشونت نسبت به زندگی دست به عمل میزند؛ این فرهنگها- حتی در کاملترین صورت خود- تنها بخشی از بشریت را به آغوش کشیدند؛ و امروز، این فرهنگها- پس از چند هزاره- همگی مُنقرض شده، و جایگزین گردیدهاند.
- آنچه ما، “مردمان وَحشی” و “بَدوی” مینامیم، صرفاً بقایای تَن زندهی آنها و ویرانههای صُوَری هستند که زمانی، روح بدانها نفوذ کرده بود، و زغالهایی سوخته هستند که درخشش صیرورت و عزیمت از آنها رَخت بَربَسته است.
در این خاک، از 3000 سال پیش از میلاد به این سو، اینجا و آنجا، فرهنگهایی عالیدر ظریفترین و والاترین معنا- رُشد کردهاند که هر یک، تنها بخش بسیار کوچکی از فضای زمین را اشغال کردند؛ و هر یک به نُدرت هزار سال دوام آوردهاند.
- شتاب در این خصوص، به فجایع اخیر تعلق دارد. هر دهه، معنایی دارد؛ و هر سال، “ظاهری” ویژهی خود. و همین، تاریخ جهان در اصیلترین و موشکافانهترین معنای آن است.
این گروه از تحولات پُرشور زندگی، به واسطهی نماد خود و “جهان” خود- یعنی، شهر- در مقابل روستای مرحله قبل نوآفرینی شد- این شهر سنگی که در آن، زندگی کاملاً مصنوعی مَسکن گرفته، از مام زمین طلاق داده شده، و کاملاً ضدِ طبیعی است- شهرِ اندیشهی بیریشهای است که جریان زندگی را از زمین بیرون میکشد، و از آنها در درون خود استفاده میکند.
اینجا است که جامعه با سلسله مراتبِ طبقاتی خود چون – نُجبا، روحانیون و بورژواها – به منزلهی نوعی درجهبندی مصنوع زندگی در مقابل پَسزمینهی دهقانی “صرف” به وجود میآید؛ زیرا تقسیمات طبیعی، قوی و ضعیف، و زیرک و نابخرد هستند- و به عنوان مسند تکاملی فرهنگی که کاملاً روشنفکرانه گردیده است.
در این زمینه: فرهنگ
برگرفته از کتاب: بشر و تکنیک افاداتی