شتر
شتر عقلی همچون عقلِ بشر دارد، باهوشیاش مرا حیرتزده میکند؛ کافی است انسان به چشمانش نگاه کند؛ میان مژههای بلند متراکمش، تا بفهمد این موجود خاموشی که به او هیبت میبخشد، چه میگوید، بهعکسِ گوسفندان احمق.
گویند شتران همچون پرنیان و شیاطین از آتش آفریده شدند، پیامبر بر این امر، با دستوری مبنی بر نگاه به چشمان و سرعت شتر در دویدن تأکید فرموده است.
من چشمانشان را دوست دارم، اما در آنها چیزی جز مرگ نمیبینم. از زمانی که دخیل قول داد دیدار بعدیمان در چشمان شتر است، شیفته و دلبستهی آنها شدم.
اگر شتر زبان سخنگفتن داشت، از وَضحا دربارهی ساری میپرسیدم، آیا او را دوست دارد؟ یا بهخاطر فرزند کوچکشان مجبور به تحمل اوست؟ و آیا فرزند کوچک، ارزش صبرکردنش را دارد؟ اگر فرزندش از نسل ساری نباشد چه؟ آیا دو سال قبل در دیدار اولشان از شوهرش فرار نکرد؟
زمستان سردی بود، و نزدیکشدن به ساری در زمان طغیان و تمایلش به جفت خطرناک بود. متکبرانه بهدور خود میرقصید، از دهانش هوایی بدبوتر از حفرهی راسو آزاد میکرد، و مادههای شهوتزده را بهسمت خود جذب میکرد.
پنهانشده در خیمه به او نگاه میکردم، او به نربودن خود مباهات میکرد، و با حرکتدادن دمش ادرارش را میپراکند، صدا درمیآورد و دهانش کف میکرد، و دندانهایش را بههم میزد.
هرگز پیش از ازدواجم به دیوانگی شتر نر دقت نکرده بودم، اما پس از ازدواجم به این امر توجه میکردم، آنها را دنبال میکردم، چهبسا با فهمیدنشان، صالح را بفهمم.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب ماده شتر صالحه