نگرش‌های یاسپرس و هایدگر در مورد مسئله یهود مغرب زمین و یهودیت - نشر پیله

مغرب زمین و یهودیت

کتاب هایدگر و ایدوئولوژی جنگ
Rate this post

یاسپرس و هایدگر

اکنون می‌توان به بررسی مواضع و نگرش‌های یاسپرس و هایدگر در مورد «مسئله یهود» پرداخت. در مورد یاسپرس به نظر می‌رسد که طرح این مسئله چندان به جا نباشد؛ به نظر لوکاچ، یاسپرس به «دلایل شخصی» (به دلیل همسر یهودی‌اش) رژیم نازی را نپذیرفته بود. این پرسش مطرح می‌گردد که آیا این «دلایل شخصی» در سطح فلسفی نیز منعکس می‌شوند. یاسپرس به صراحت از «نظریه نژادی» انتقاد می‌کند.

وی به ویژه تأکید دارد که در خاستگاه مغرب‌زمین نه صرفاً «فیلسوفان یونانی»، بلکه «پیامبران یهودی» نیز قرار دارند؛ اگر چه فلسفه واقعی می‌بایست قادر به تصرف «نگرش و روحیه قهرمانانه شمالی» باشد، اما در عین حال می‌بایست از «صراحت فیلسوف یونانی» و «عمق روح یهودی» نیز برخوردار باشد.

محکومیت یهودستیزی که محافل و جریان‌های خارج از نازسیم نیز به آن آلوده هستند نیز در اینجا تعیین کننده است.

با وجود این پافشاری بر ریشه‌های یهودی فرهنگِ مغرب‌زمین، نزد یاسپرس در سال 1938 به صورت عجیبی برخی انگیزه‌های مجادله‌های ضدیهودی نیز به چشم می‌خورد.

وی به تفصیل به بخش‌هایی اشاره می‌کند که نیچه در آنها یهودیان را به عنوان ملت پیش‌گام شورش بردگان قلمداد می‌کند، به عنوان ملتی که در آن «غریزه کینه‌توزیِ تبدیل شده به نبوغ»، شکل گرفته است. در اینجا مسئله یک توضیح صرف مطرح نیست.

به دنبال این نقل قولِ کلمه به کلمه و سایر موارد مشابه اظهارنظر مثبتی می‌آید که از آن می‌توان یکسان‌پنداری یاسپرس با نیچه را استنباط نمود، فیلسوفی که با جزئیات، سهم یهودیان در سرنگونی ارزش‌های سنتی نخبه‌سالاری را توصیف می‌کند.

نفی جهان در مسیحیت «به صورت مستقیم ریشه در یهودیت» دارد.

مسیحیت در تمرکز و شدتِ آخرین انگیزه خود، یک پدیده کاملاً یهودی است. به نظر می‌رسد یاسپرس دست‌کم این دستاورد را از آنِ نیچه می‌داند: «کشف روان‌شناختیِ» پیامدهای ویران‌گر کینه‌توزی و روشن نمودنِ «تار و پود در هم‌تنیده تأثیرات کینه‌توزی (…)، که می‌تواند همه ارزش‌ها را به انحراف بکشاند».

آیا جستجوی انگیزه‌های ضد یهود، نزد فیلسوفی که به دلایل خانوداگی، سرنوشت یهودیان را سرنوشت خود می‌داند، متناقض نیست؟ آن هم در سال‌هایی که یاسپرس خود به صورت مستقیم و به طرز هولناکی پیامدهای یهودستیزی یک رژیم را تجربه می‌کند.

در این میان کرسی تدریس در دانشگاه نیز از وی سلب می‌گردد و همسرش (بر طبق گفته ماریانه وبر) برای اینکه «دیگران را به خطر نیندازد»، یک زندگی کاملاً منزوی را در پیش می‌گیرد.

برای مقابله با خطر «شکل‌واره سازی» و ساده‌سازی در این مرحله، می‌توان به مثال آنری برگسون فرانسوی اشاره کرد، فیلسوفی که از هر نظر خود را با یهودیت یکسان می‌پندارد، اما با این وجود در وصیت‌نامه خود از سهمی مهم که ملتش در انقلاب اکتبر روسیه داشتند، شکایت می‌کند.

خصومت، تبعیض و ستم فزاینده علیه یهودیان، آنها را به صورت خودکار در برابر کلیشه‌های ضدیت با یهود مصون نساخت، کلیشه هایی که به ویژه پس از تحولات انقلابی در روسیه و اروپای مرکزی دامنه پیدا کرده بودند.

از سوی دیگر به طور دقیق همین وقایع باعث شدند که محافل و نویسندگان یهودی محافظه‌کار و از نظر سیاسی میانه‌روتر، از مشارکت فعال اقلیت یهودی در تحولات سیاسی و مبارزات انقلابی فاصله بگیرند، مبارزاتی که با هدف از بین بردن آن رژیمی صورت می‌گرفت که یهودیان را تبعیض و سرکوب می‌نمود.

این فاصله‌گیری و ارزیابی متمایز آن از نقش اجتماع یهود، مناسب‌ترین موضع و نگرش برای مقابله با یهودستیزی فزاینده یا دست‌کم مقابله با انزجارآورترین شکل‌های بیان آن، تلقی می‌شد.

ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم

برگرفته از کتاب هایدگر و ایدئولوژی جنگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *