جنگ
سومبارت به نوشتارهایِ هاینریش فون ترایتشکه (1896- 1834)- مورِّخ و سیاستمدار آلمانی، و قهرمانِ هوهنتسولرن و بیسمارکِ پروس- برای توجیه نظامیگری آلمان استناد میکند.
به زعم ترایتشکه، دولت صرفا “کالبدی از حیاتِ ملّی است”، و باید از طریق قدرت نظامی تقویت شود؛ زیرا که جنگ، ملازمِ دائمِ کشور است. جنگ دردناک است، امّا موجب کاستن از وسواسهای فکریِ خودپسندانۀ فرد هم میشود.
به گفتۀ او، هر ملّت که بهنحوی عالی شکل گرفته، بهراحتی قربانی دورهای طولانی از صلحِ تضعیفکننده و خودپسندی خواهد گردید.
آسایش نامحدودِ جامعه، زوالِ نَه تنها دولت، بلکه در عین حال، بهمنزلۀ نابودیِ تام و تمام غنای مفهومی زندگی است. ذهنیّت بورژوا یا فعالیّت جهانشهری- که تنها رضایتِ لذّات فردی را از نظر میگذراند- در آن واحد موجب تضعیف بنیانهای جهانبینی اخلاقی والا، و باور به آرمانها میشود.
اذهانِ سطحی، عاقبت به اقامۀ تُرّهاتی از این دست ختم میشوند که مقصود زندگی فرد، تملّک یافتن و لذّت است؛ که مقصودِ دولت چیزی نیست مگر روشن کردنِ تکلیف کسب و کار شهروندان خویش؛ که به انسان مقدّر شده تا در بهایی بالا به فروش رسانده، و در بهایی نازل خریداری کند؛ که جنگ-این مختل کنندۀ فعالیّت اخیرالذّکر- بزرگترین شرّهاست، و ارتشِ مدرن چیزی نیست جز تتمۀ غمانگیز بربریّت قرون وسطایی. به این ترتیب، جنگْ دارای قدرتی درمانی در بیدارسازیِ آرمان فراانسانی است که بهطور بالقوّه در ضمیر شهروندان مکنون است.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب سوداگران و قهرمانان