انقلاب آلمان
تا زمانی که کورت آیزنر زنده بود، انقلاب در بایرن هم موفق و هم بدون خونریزی و خشونت جریان داشت.
مرگ وی منجر به بینظمی و اعتراض انبوه کسانی شد که خواهان انتقام بودند، اعتراضی که در آن زمان حتی پس از قتل کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ نیز دیده نشد. مرگ آیزنر نشان داد که وی توانسته قلب مردم عادی مونیخ را به دست آورد.
و این شاید شگفتانگیزترین دستاورد آیزنر باشد، چون وی چیزی برای مردم بایرن به ارمغان نیاورد و از قهرمانان این ایالت نیز به شمار نمیرفت. وی نه متولد ایالت بایرن، بلکه یک یهودی اهل برلین بود، فردی ادیب و روشنفکر با عینک و ریش و استعدادی غیرقابل باور.
کورت آیزنر در برلین رشد کرد و به یک هنردوستِ سوسیال دموکرات بدل گشت.
با این وجود به عنوان یک سوسیال دموکرات وی بیشتر یک روزنامهنگار بود تا سیاستمدار و عمدتاً به عنوان یک منتقد موفق تئاتر شناخته می شد.
کورت آیزنر در سال 1907 و در سن چهل سالگی به مونیخ رفت. وی در حزب سوسیال دموکرات آلمان بدون برخورداری از نقشی حیاتی، بیشتر به جبهه لیبرالهای راستگرا تعلق داشت.
جنگ جهانی اول اما وی را به سمت چپگراها و مستقلین سوق داد که در بایرن به عنوان یک حزب سازمان یافته اهمیت چندانی نداشتند. کورت آیزنر نیز هیچ کاری برای تقویت مستقلین در بایرن انجام نداد.
وی یک سیاستمدار حزبی یا رهبر حزب نبود، اما در ژانویه سال 1918 وی به عنوان سازماندهنده یک اعتصاب، اولین نمایش سیاسی خود را تجربه کرد. کورت آیزنر بعد از این اتفاق دستگیر شد و به مدت نُه ماه بدون محاکمه در بازداشت باقی ماند. در ماه اکتبر سال 1918 وی از زندان آزاد شد و در ماه نوامبر انقلاب کرد.
انقلاب نوامبر در مونیخ یک نمایش تکنفره بود. هر رویدادی که در روزهای نهم و دهم نوامبر در برلین منجر به انقلاب شده بود، رویدادهایی نظیر تغییر ذهنیت سربازان، تظاهرات توده مردم، اعلام جمهوری، پارلمان انقلابی، تشکیل دولت و انتخاب شوراها، دو روز زودتر (در روزهای هفتم و هشتم نومابر) در مونیخ و با کارگردانی کورت آیزنر روی داده بود.
وی همزمان اوتو ولس و کارل لیبکنشت، امیل بارت و فیلیپ شایدمان و به معنایی حتی فریدریش ابرتِ انقلاب در مونیخ به شمار میرفت. کورت آیزنر در واقع تنها کسی بود که میدانست دقیقاً چه چیزی میخواهد و چگونه میتواند به آن دست یابد.
ما قبلا اینجا در این مورد مطلبی را منتشر کرده ایم
برگرفته از کتاب خیانت به انقلاب