جنگ
جنگ در طول تاریخ، منبع اصلی انسجام اجتماعی بوده است. و از زمانی که علم آغاز شد، این قوی ترین انگیزه برای پیشرفت فنی می باشد. گروههای بزرگ شانس پیروزی بیشتری نسبت به کوچکترها دارند و بنابراین نتیجه معمول جنگ ایجاد کشورهای بزرگتر است.
امپراتوری روم با جنگل های آلمان و بیابانهای آفریقا، فتوحات بریتانیا در هند با هیمالیا و ناپلئون با زمستان روسیه متوقف شد. و قبل از تلگراف، امپراتوریهای بزرگ از هم گسیختند، زیرا آنها نمی توانستند به طور موثری از یک مرکز کنترل شوند.
ارتباطات تاکنون عامل اصلی محدود کردن اندازه امپراتوریها بوده است. امپراطوریهای باستان، ایرانیان و رومیان به جادهها وابسته بودند، اما از آنجا که هیچ چیز سریعتر از اسب مسافت را طی نمیکرد وقتی فاصله از پایتخت تا شهر زیاد بود، امپراتوریها غیر قابل کنترل می شدند. این دشواری توسط راهآهن و تلگراف کاهش یافته و همچنان با پیشرفت موشکهای دوربرد در حال کمتر شدن است.
در حال حاضر برای یک امپراتوری جهانی هیچ مشکل فنی وجود ندارد. از آنجایی که جنگ به احتمال زیاد برای زندگی بشر مخربتر از آنچه می باشد که در قرن های اخیر رخ داده، متحد شدن در زیر لوای یک دولت احتمالاً ضروری است، مگر آنکه بخواهیم بر سر بازگشت به بربریت یا انقراض نسل بشر توافق کنیم.
من تکرار می کنم که منبع اصلی انسجام اجتماعی در گذشته جنگ بوده است: احساساتی که الهام بخش احساس نفرت و ترس با هم است. اینها به وجود دشمن واقعی یا بالقوه بستگی دارد.
به نظر می رسد که دولتی جهانی فقط با زور و نه با وفاداری می تواند ادامه یابد که خود به خودی ملتی را درگیر جنگ می کند. من به این مشکل در مرحله بعد می پردازم.
ما بيشتر اينجا در اين مورد مطلب را مننتشر كرده ايم
برگرفته از كتاب تاثير علم بر جامعه